تو
می شود آری می شود که این همه زندگی را به یک کلمه خلاصه کرد که وقتی نیست آن زندگی هم نیست ! دو حرف بیشتر ندارد آن ، هم تو !
به سرابی می اندیشم که تو میان آن همهمه ، آرامشی می آوری برای همه زندگی و چه با صلابت می شود دم و بازدم میان این زندگی
و تنها یک فرق است میان حال و آن سراب ؛ وجود تو ! که با آن می شود زنده بود و نبود
....
چه آرامش بخش بود وقتی دزدانه نگاهت کردم وقتی تو نمی دیدیم ! عاشقت بودم ... عاشق بویِ زن ! عاشقت بود ... عاشق صدایِ زن ! عاشق لبخند زن ! عاشق چشمِ زن !
اینجا اعدام صداست ! وقتی که نباشی تو
کلمات کلیدی :