سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خود را از اندیشه ای که مایه فزونی حکمت تگردد و عبرتی که مایه حفظت شود، تهی مدار . [امام علی علیه السلام]

گله

ارسال‌کننده : من نه منم در : 88/10/22 9:50 عصر

چی بگم خدایی دلم از دست شکسته نمی تونم بهت نگم تو دلم می مونه ... توقع نداشتم اونجوری درباره من فکر کنی من فقط خوشبختیتو می خواستم و می خوام ... وقتی بهم گفتی دیگه بهم پی ام نده هرگز ندادم ؛ خوبه که نشناختی منو ......... آرزوی بهترین ها رو برات دارم خوشبخترین باشی

------------

برای گفتن من ، شعر هم به گل مانده
 نمانده عمری و صد ها سخن به دل مانده
صدا که مرهم فریاد بود زخم مرا
به پیش زخم عظیم دلم خجل مانده
از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست
گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
سر گرم به خود زخم زدن در همه عمرم
 هر لحظه ، هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست
 از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست
 گر هم گله ای هست ، دگر حوصله ای نیست
حوصله ای نیست
حوصله ای نیست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
 هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست
 دیریست که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست چلچله ای نیست
در حسرت دیدار تو آواره ترینم
 هر چند که تا منزل تو ، فاصله ای نیست
 فاصله ای نیست
 روبروی تو کی ام من به اسیر سر سپرده
چهره ی تکیده ای که تو غبار اینه مرده
 من برای تو چی هستم ؟ کوه تنهای تحمل
بین ما پل عذابه ، من خسته پایه ی پل
ای که نزدیکی مثل من ،‌ به من اما خیلی دوری
 خوب نگاه کن تا ببینی ، چهره ی درد و صبوری
کاشکی می شد تو بدونی من برای تو چی هستم
 از تو بیش از همه دنیا از خودم بیش از توخسته ام
ببین که خسته ام ،‌ غرور سنگم اما شکسته ام
 کاشکی از عصای دستم یا که از پشت شکسته ام
 تو بخونی تو بدونی از خودم بیش از تو خسته ام
ببین که خسته ام تنها غروره عصای دستم
از عذاب با تو بودن در سکوت خود خرابم
نه صبورم و نه عاشق ، من تجسم عذابم
تو سراپا بی خیالی ، من همه تجسم عذابم
 تو سراپا بی خیالی ، من همه تحمل درد
 تو نفهمیدی چه دردی ، زانوی خستمو تا کرد
زیر بار با تو بودن یه ستون نیمه جونم
این که اسمش زندگی نیست
جون به لب هام می رسونم
هیچی جز شعر شکستن ، قصه ی فردای من نیست
 این ترانه ی زواله ، این صدا صدای من نیست
ببین که خسته ام ، تنها غروره عصای دستم
کاشکی می شد تو بدونی من برای تو چی هستم
 از تو بیش از همه دنیا از خودم بیش از توخسته ام
ببین که خسته ام ،‌ غرور سنگم اما شکسته ام
از عذاب با تو بودن یه ستون نیمه جونم
 این که اسمش زندگی نیست
جون به لب هام می رسونم
تو سراپا بی خیالی ، من همه تحمل درد
تو نفهمیدی چه دردی ،‌ زانوی خستمو تا کرد




کلمات کلیدی :