سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در پى جنازه‏اى مى‏رفت ، شنید مردى مى‏خندد فرمود : ] گویا مرگ را در دنیا بر جز ما نوشته‏اند ، و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشته‏اند ، و گویى آنچه از مردگان مى‏بینیم مسافرانند که به زودى نزد ما باز مى‏آیند ، و آنان را در گورهاشان جاى مى‏دهیم و میراثشان را مى‏خوریم ، پندارى ما از پس آنان جاودان به سر مى‏بریم . سپس پند هر پند و پند دهنده را فراموش مى‏کنیم و نشانه قهر بلا و آفت مى‏شویم . [نهج البلاغه]

حراج

ارسال‌کننده : من نه منم در : 88/12/7 9:7 عصر

منو ببخش که اینو می نویسم :

--------------------------------------

تعنه به تعنه میگن و خسته نمیشن آدما
با این همه زخم زبون مثل آتیشن آدما

عروسی تو با کیه که من خبردار شدم
کی اومد و چی گفت که من پیش چشات خار شدم

روز عروسی تو و عزا گرفتنه منه
تو شادی و ببین که غم چه جور دلم رو میشکنه

خیال نمی کرد دلم که بی خیال من بشی
اما تو بی خیالی و محاله مال من بشی

منتظرم نموندی ،‏ تو ازدواج کردی
آتیش زدی به هستیم عشق و حراج کردی

مرده ی خنده هاتو به خاک غم سپردی
رفتی و این غمار و از من ساده بردی

روا نبود که این جوری از دل تو جا بمونم
روا نبود با این همه تنهایی تنها بمونم

حیف دلم که پیش تو مونده و به هیشکی دل نبست
حیف دله صبور من که عاشقت بوده و هست

روا نبود که این جوری از دل تو جا بمونم
روا نبود با این همه تنهایی تنها بمونم

حیف دلم که پیش تو مونده و به هیشکی دل نبست
حیف دله صبور من که عاشقت بوده و هست




کلمات کلیدی :