سفارش تبلیغ
صبا ویژن
داناترین مردم کسی است که شکّ یقینش را زایل نکند . [امام علی علیه السلام]

خواب خوب خراب

ارسال‌کننده : من نه منم در : 93/6/25 9:23 عصر

از این که خوبی ! خوبم !

فقط جای خوبی ؟ و خوبم عوض شد ! ولی من پرواز کردم

شیرین تر از جانم به خوبی خواب خراب را خوب خواب کردی !

مدام خواب میبینم تو را




کلمات کلیدی :

....

ارسال‌کننده : من نه منم در : 93/6/17 7:35 عصر

نمی شود که بود اما ...

... یادش به خیر که می گفت

شاید که دوباره بنویسمت ! شاید




کلمات کلیدی :

تشنگی

ارسال‌کننده : من نه منم در : 93/6/2 7:6 عصر

برایت خواهم نوشت ؛
همیشه یادت باشد اینجا تنهایی مرا کسی بر هم نمی زند هرگز
نوشته ات را می خواندم
برای بابا
چقدر ظریف نوشته ایش
دلم آب می شود برای بابا که چقدر دوستش داری !!!
تمام ، خط نا تمام
تو به من بگو تا کجا صبوری کنم
اینجا خلوتم را هم کسی بر هم نمی زند
باز هم بنویس
...........          چند فرسخ است فاصله مان ؟



کلمات کلیدی :

تنفس

ارسال‌کننده : من نه منم در : 93/5/27 9:28 عصر

می نویسم برای کسی که یادگاریش روی دیوار خانه مان تنها سایه ای است سنگین که روی شانه هایم بد سنگینی می کند

می نویسم که شاید روزی بیاید ، بخواند این نافرجامی ها از آغوش نگرفتنش را در من ! شاید که بیاید روزی شاید !

شاید که بیاید روزی این حوری بهشتی و شاید تصویری آرَد از خود

شاید بیاید روزی ؛ با موهای خرمایی ... افشان شده در باد .. با چشمانی شاهکار در پس این همه سکوت ... سکوت می کنم تا از سکوت این نانوشته ها دل رُخت را باز هر جور که دوست دارد ، طرح زَنَد مُدام .

و ای کاش های من میان خاکستری خاکسترهای موهای کم کم سپید شده ام گم شوم !

دارم پیر می شوم بانوی بهشتی ، انتظار آغوش ، همیشه مجنونم کرده است ... بی لیلی مانده ام همیشه نه ؟ می دانی تو

...

می نویسم که شاید بیایی باز ... سگرمه ای در هم بکشی و من دلم برزد هِی... چه فایده ای دارد این ها رویای بیهوده که نمیایی باز ، دَرَش دارد

نمی نویسی برایم که می خوانیم باز ... شاید که به حتم نمی خوانی !

دختری را دیدم در خواب در آغوش مردی ، می خندی ها ؟ ؛ تو نبودی نه ! حسادتم گل می کند باز ، اما خنده ات مجال آن را در دم اش نگاه می دارد باز ، دارد خفه می شود این بیچاره ی مست که ، نمی بینی نه ؟! ... گریه ام که نمی گیرد هنوز . بغض می آید باز؛ وای که دارم رد می شوم باز

از مردی اَم یک بغض ناسره مانده است که اشک نمی شود در شب هایِ سرد ... پس کی می آیی هان ؟

باز این ادامه دارها را خواهم نوشت تا شاید باوری شد بر ناباوری نابارورانه ات سپیده ی با تلالوی پریوشم !




کلمات کلیدی :

آغازی دیگر با نام تو

ارسال‌کننده : من نه منم در : 93/5/16 9:8 عصر

ساکنان حرم یار که تکرار شدند

من بیچاره بدان جا به ناچار شدم

 

عارفی کردم و من باز که بیدار شدند

وای بر من که به میل تو بیمار شدم

 

یکه بر من تاختند و چون نار شدند

حمل عشق تو در جانم و من زار شدم

 

دوش بر من زدند زخم چنان خار شدند

من که در جوی تو آمدم ، چه بسیار شدم

 

هر چه دارند  ، بیارند که با باد شدند

سپرم بشکست و منم  گوشه ای از یار شدم

 

.... شب شانزدهم امرداد یکهزار و سیصد و نود و سه - برای جانِ جانانم




کلمات کلیدی :

دلتنگی های بی واسطه !

ارسال‌کننده : من نه منم در : 93/5/16 7:47 عصر

 

یادم نرفته است آن روز را که از پس نگاه زیبایت در لای آن شیشه مشکی خم می شدم تا ببینم چشمانت را ؛
یادم نرفته است که برای بوئیدن هر چه زیباییت در بین آن همه ماجراها چقدر با خودم حرف می زدم، حرف !
یادم نرفته است که هزار هزار دوستت دارم میان آن همه سردی ترس من گم می شد ! به بیراهه رفته ام که من !
چقدر دلم برایت تنگ شده است گلم
چقدر ....
مدعی می شوم به همین سادگی که از هر چه آدم این دنیاست من به چشمان زیبایت بیشتر اندیشیده ام
مدعی می شوم گلم از هر چه هست و نیست ، باید باشد و نیست من به تو بیشتر عشق ورزیده ام
مدعی می شوم گلم
من با تمام جمله های زیبای نگاریده شده ، تو را در فوران ذوق درونم بیشتر خوانده ام...
... همه را بی آنکه تو بدانی
  هستی هنوز ؟ نه؟!
چقدر زیبا شده ای گلم
چقدر زیاد
چقدر دوست دارم
وقتی می خندی نگاهم در نگاهت قفل شود و من تنها میان آن دو زیبای نایافتنی گم شده پی هیچ می گردم ! نرفته ای هنوز ؟
آرزوی بوسیدنت ، بوییدنت و آغوشت هر چند سرد ، همیشه در من بوده است
هزار بار تمام عکس هایت را بوسیده ام ؛ می دانی ؟
چقدر دلم برای چاپلین تنگ شده ! که من یکبار رفته ام و تو زیاد ... سیگاری روشن میکنم تا شاید کسی مثل تو از آنجا بگذارد که شاید با کسی قراری دارد و من انتظار تو را می کشم
وجودم بوی تو را گرفته ؛ آرام باش آرام باید آرام تر من در نگاهت گم می شدم !
حیف که هنوز حیف می شود هر روز
سوم آذر1390 -



کلمات کلیدی :

یادگاری

ارسال‌کننده : من نه منم در : 93/5/15 8:59 عصر

13 سال پیش نوشته بودی :

تا تو برگردی من دود می شم و می رم آسمون !

                          برای که نوشته بودیش ؟! یادت هست ؟؟؟؟؟؟

یادم هست ! در روزنامه ای که به تو داده بودی نوشته بودی .... من خوب یادم هست کجا نشسته بودی ... هنوز دارمش

       نوشته زیبایت را که برای نمیدانم که نوشته بودیش !!!! یادم هست

یادت هست ؟




کلمات کلیدی :

می میرم برایت هماره

ارسال‌کننده : من نه منم در : 93/4/22 9:26 عصر

یادم نرفته است هنوز که 18 سال بیشتر نداشتم که آمدی ! چه لرزید و می لرزد دلم هنوز

میدانم طنازِ من که زیباتر از تو خدا نیافریده است هنوز

قول داده ای به من یادت نرود ها !

یکبار تو رو در آغوشم خواهم فشرد و خواهم مرد !

غریبانه منتظر آغوشت هستم نازنین بانوی زیبایِ من

 




کلمات کلیدی :

....

ارسال‌کننده : من نه منم در : 93/4/18 8:24 عصر

To the one who never knows  : I LOVE YOU




کلمات کلیدی :

....

ارسال‌کننده : من نه منم در : 93/4/10 9:50 عصر

یعنی میشه یه بار دیگه مثل اون سال تو نمایشگاه بازومو بگیری ؟!

چه لرزش دلچسبی بود !




کلمات کلیدی :

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >