خواب خوب خراب
از این که خوبی ! خوبم !
فقط جای خوبی ؟ و خوبم عوض شد ! ولی من پرواز کردم
شیرین تر از جانم به خوبی خواب خراب را خوب خواب کردی !
مدام خواب میبینم تو را
کلمات کلیدی :
از این که خوبی ! خوبم !
فقط جای خوبی ؟ و خوبم عوض شد ! ولی من پرواز کردم
شیرین تر از جانم به خوبی خواب خراب را خوب خواب کردی !
مدام خواب میبینم تو را
می نویسم برای کسی که یادگاریش روی دیوار خانه مان تنها سایه ای است سنگین که روی شانه هایم بد سنگینی می کند
می نویسم که شاید روزی بیاید ، بخواند این نافرجامی ها از آغوش نگرفتنش را در من ! شاید که بیاید روزی شاید !
شاید که بیاید روزی این حوری بهشتی و شاید تصویری آرَد از خود
شاید بیاید روزی ؛ با موهای خرمایی ... افشان شده در باد .. با چشمانی شاهکار در پس این همه سکوت ... سکوت می کنم تا از سکوت این نانوشته ها دل رُخت را باز هر جور که دوست دارد ، طرح زَنَد مُدام .
و ای کاش های من میان خاکستری خاکسترهای موهای کم کم سپید شده ام گم شوم !
دارم پیر می شوم بانوی بهشتی ، انتظار آغوش ، همیشه مجنونم کرده است ... بی لیلی مانده ام همیشه نه ؟ می دانی تو
...
می نویسم که شاید بیایی باز ... سگرمه ای در هم بکشی و من دلم برزد هِی... چه فایده ای دارد این ها رویای بیهوده که نمیایی باز ، دَرَش دارد
نمی نویسی برایم که می خوانیم باز ... شاید که به حتم نمی خوانی !
دختری را دیدم در خواب در آغوش مردی ، می خندی ها ؟ ؛ تو نبودی نه ! حسادتم گل می کند باز ، اما خنده ات مجال آن را در دم اش نگاه می دارد باز ، دارد خفه می شود این بیچاره ی مست که ، نمی بینی نه ؟! ... گریه ام که نمی گیرد هنوز . بغض می آید باز؛ وای که دارم رد می شوم باز
از مردی اَم یک بغض ناسره مانده است که اشک نمی شود در شب هایِ سرد ... پس کی می آیی هان ؟
باز این ادامه دارها را خواهم نوشت تا شاید باوری شد بر ناباوری نابارورانه ات سپیده ی با تلالوی پریوشم !
ساکنان حرم یار که تکرار شدند
من بیچاره بدان جا به ناچار شدم
عارفی کردم و من باز که بیدار شدند
وای بر من که به میل تو بیمار شدم
یکه بر من تاختند و چون نار شدند
حمل عشق تو در جانم و من زار شدم
دوش بر من زدند زخم چنان خار شدند
من که در جوی تو آمدم ، چه بسیار شدم
هر چه دارند ، بیارند که با باد شدند
سپرم بشکست و منم گوشه ای از یار شدم
.... شب شانزدهم امرداد یکهزار و سیصد و نود و سه - برای جانِ جانانم
13 سال پیش نوشته بودی :
تا تو برگردی من دود می شم و می رم آسمون !
برای که نوشته بودیش ؟! یادت هست ؟؟؟؟؟؟
یادم هست ! در روزنامه ای که به تو داده بودی نوشته بودی .... من خوب یادم هست کجا نشسته بودی ... هنوز دارمش
نوشته زیبایت را که برای نمیدانم که نوشته بودیش !!!! یادم هست
یادت هست ؟
یادم نرفته است هنوز که 18 سال بیشتر نداشتم که آمدی ! چه لرزید و می لرزد دلم هنوز
میدانم طنازِ من که زیباتر از تو خدا نیافریده است هنوز
قول داده ای به من یادت نرود ها !
یکبار تو رو در آغوشم خواهم فشرد و خواهم مرد !
غریبانه منتظر آغوشت هستم نازنین بانوی زیبایِ من
یعنی میشه یه بار دیگه مثل اون سال تو نمایشگاه بازومو بگیری ؟!
چه لرزش دلچسبی بود !