سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دنیا، بر دشمنان یکدیگر تنگ است . [امام علی علیه السلام]

....

ارسال‌کننده : من نه منم در : 92/12/28 9:3 عصر

داشتم یاد می گرفتم که اصلن چکونه بنویسم که مرید دار شدم ! داشتم نوشته های مرید را می خواندم که چگونه می نویسد این مرد دیده ام چقدر بزرگ شده است و من به ناگاه چه در جا زده ام ! خوب می نویسد این مرد ! بچه ای که در زمان عاشقیم چه زیرکانه تحریکم می کرد که این جنس اناث مرموزند و فریبشان را مخور !

خودش که عاشق شده بود هر روز ما را به در خانه معشوقه اش میکشاند ! چای و قلیانی در آن قهوه خانه شلوغ سنتی ! نمی دانم پیرمرد زنده است هنوز یا نه ! خیلی وقت است نگرانی ام به آن خانه ملتهب کشیده می شود ! خیابان گهگاهی تاریک می شود و ذوق آدم ها در شب یک یک خاموش ! اما من تازه شب ها ذوق دار می شدم ... درس خوان بود این رفیق رفیق بود این مرید چنگ دیده کتاب خوان من ! یادم نرفته است هنوز از هدیه ای که برای روز تولدش گرفته بودم چه خوشحال بود ؛ ذوق مرگ شده بود بیچاره هنوز دوست دختر نداشت آخر ... هر روز عاشق یکی در دانشگاه می شد ... یک روز عاشق دختری از دیاری دور یک روز عاشق دختری در همسایگیشان !

نمی دانم چه می کند امروز ! هنوز شب ها به بیداری می زند ، سیگار هم که می کشید ... فکر کنم علف باز شده !!! اگر نکشندش




کلمات کلیدی :

....

ارسال‌کننده : من نه منم در : 92/12/24 8:43 عصر

می شود عاشق زنی شد که از دور دیده ای !

می شود دنبال کنی کسی که نمی شناسی هرگز

می شود عاشق ماند هنوز




کلمات کلیدی :

...

ارسال‌کننده : من نه منم در : 92/12/19 8:37 عصر

دلتنگ که می شوم یادم می رود که هستم ... اما همیشه تو هستی ! پس من دلتنگ چه می شوم ؟!




کلمات کلیدی :

...

ارسال‌کننده : من نه منم در : 92/12/4 10:14 عصر

تو خراب من آلوده مشو
غم این پیکر فرسوده مخور
قصه ام بشنو و از یاد ببر
بهر من غصه بیهوده نخور

تو سپیدی من سیاهم
خسته ای گم کرده راهم
تو به هر جا در پناهی
من به دنیا بی پناهم
تو طلوع هر امیدی
من غروبی نا امیدم
تو سپید و دل سیاهی
من سیاه دل سپیدم
نه قراری نه دیاری که بر آن رو بگذارم
به چه شوقی به چه ذوقی دگر این ره بسپارم
چه امیدی به سپیدی که به رنگ شب تارم
تو سپیدی من سیاهم
خسته ای گم کرده راهم
گنه تو بی گناهی
بی گنه غرق گناهم
تو طلوع هر امیدی
من غروبی نا امیدم
تو سپید و دل سیاهی
من سیاه دل سپیدم

نه قراری نه دیاری که بر آن رو بگذارم
به چه شوقی به چه ذوقی دگر این ره بسپارم
چه امیدی به سپیدی که به رنگ شب تارم
تو سپیدی من سیاهم
خسته ای گم کرده راهم
گنه تو بی گناهی
بی گنه غرق گناهم
تو طلوع هر امیدی
من غروبی نا امیدم
تو سپید و دل سیاهی
من سیاه دل سپیدم

..
شوق بودن بوده تنها اشتباهم اشتباهم
تو سپیدی من سیاهم
خسته ای گم کرده راهم
گنه تو بی گناهی
بی گنه غرق گناهم




کلمات کلیدی :

...

ارسال‌کننده : من نه منم در : 92/11/29 10:8 عصر

دارم
عکستو میبینم
یه تصویر جدید از تو
دارم با خودم میجنگم
نمیگیرم خبر از تو

نمیگیرم خبر از تو
میدونم بر نمیگردی
یه جا یه اشتباهی شد
که امروز ساکت و سردی ...

یه جا یه اشتباهی شد
یه جا دستاتو گم کردم
همونجایی که من باید نوازشت می کردم
همه ش تقصیر اون روزه
که این لبهامو میدوزه
که تو دستامو میخواستی
چقدر .......... دلم میسوزه ...




کلمات کلیدی :

...

ارسال‌کننده : من نه منم در : 92/11/28 10:30 عصر

And if I told you that I loved you
You"d maybe think there"s something wrong
I"m not a man of too many faces
The mask I wear is one
Well, those who speak know nothin"
And find out to their cost
Like those who curse their luck in too many places
And those who fear are lost




کلمات کلیدی :

...

ارسال‌کننده : من نه منم در : 92/11/23 10:36 عصر

عشق یعنی تو

هرگز نیستی می دانی ! می میرم هنوز




کلمات کلیدی :

زن

ارسال‌کننده : من نه منم در : 92/11/15 10:15 عصر

تکرار نمی شود که او

تکرار که می شوم که من

....

نظیر که ندارد او

نزول می شوم که من

...

فرو می رود که او

فرو می روم که من                                             ........ تکرار شو جوانیِ من که عاشقش شوم باز

صبر می کنم تا بیایی از آن کوچه ... ساعت ها ، روزها و شب ها

نیامده ای که باز ... تنگ می شود دلم تو را

.............................                باز عاشق خواهم شد اگر باز بیایی

تکرار نمی شود که او

تکرار که می شوم که من ... می میرد این جسم نا تمام

 




کلمات کلیدی :

..

ارسال‌کننده : من نه منم در : 92/9/20 8:53 عصر

با من برقص دخترک مو طلایی من ، اینجا دلم مرده است




کلمات کلیدی :

می میرم تو را

ارسال‌کننده : من نه منم در : 92/8/27 10:34 عصر

کاش می دانستی که چقدر دلم تنگ می شود تو را

شاید گه گداری دلت می سوخت و تصویری میدادی تا شاد شود این زنده بی جان !

...

یادم رفته است دهه ای قبل را که قرار بود هفته ای یکبار صدایت را بشنوم

اما نشد که نشد که نشد

جان میدهم تو را اگر بخواهیش ! اما هرگز نشد و نخواستی !

جانان من بوده ای ، شده ای و هستی ! اما نخواه که دیگر این بی رمق سودایی به سر ندارد چون جان داده است




کلمات کلیدی :

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >